لامین یامال – آستانهی یک عصر تازه در فوتبال
لامین یامال در حالی که فقط ۱۸ سال دارد، در آستانهی بازنویسی تاریخ ایستاده بود.
اگر او در پاریس توپ طلا را بالای سر میبرد، جوانترین برندهی تاریخ این جایزه میشد.
این اتفاق نیفتاد – چون پیروزی جمعی عثمان دمبله با پاریسنژرمن بسیار قویتر بود – اما چندان اهمیتی ندارد. همین که یک نوجوان نامزد دریافت توپ طلا شد، خود بهتنهایی انقلابی است. او به نظر میرسد سرنوشتش خلق یک دوران جدید باشد.
لامین یامال که دوشنبه جایزهی بهترین بازیکن جوان سال را گرفت، صرفاً یک فوتبالیست نیست؛ او آینهی نسل خودش است.

«بیشتر شبیه یک پاپاستار تا یک فوتبالیست سنتی»
دههها بود که فوتبال این ایده را میفروخت که عظمت با فداکاری و فروتنی به دست میآید.
لیونل مسی توپ طلا را «نتیجهی کار تیمی» میدانست. کریستیانو رونالدو انضباط را به یک نمایش بدل کرده بود و بدنش را همچون یک بنای یادبود از تلاش ساخته بود.
اما لامین یامال چیزی تازه را نمایندگی میکند. او فرهنگ جوانی را به تصویر میکشد که جاهطلبیاش را پنهان نمیکند. او پیشتر گفته بود: «من رؤیای یک توپ طلا را ندارم، من رؤیای چند توپ طلا را دارم. اگر آنها را به دست نیاورم، تقصیر خودم خواهد بود.»
این نه فروتنی مسی است و نه ذهنیت جنگجویانهی رونالدو. چیزی متفاوت است: میتوان آن را «مالکیت بر خود» نامید، جایی که سرنوشت را یک مسئولیت شخصی میدانی.
این فلسفه با نسل Z و آلفا همصداست. جوانانی که با بحرانها شکل گرفتهاند – سقوط اقتصادی، همهگیری، نگرانیهای اقلیمی – و به نهادها بیاعتمادند. برای آنها، موفقیت نه اطاعت از سیستم بلکه استقلال از آن است.
فداکاری دیگر بالاترین فضیلت نیست؛ آزادی است. پول تابو نیست، اما مقدس هم نیست: ابزاری برای خودمختاری است. سرگرمی و دیدهشدن حواسپرتی نیستند؛ بخشی از موفقیتاند.
به همین دلیل، تابستان یامال در موناکو، جشن تولدش با تم گنگستری یا حتی حضورش کنار نیمار – بازیکنی که مدتهاست عشقش به فوتبال کم شده اما هنوز برای جوانها یک آیکون است – لغزش اخلاقی محسوب نمیشوند. این رفتارها میگویند: تا وقتی خوب بازی کنی، کسی نمیتواند به تو بگوید چطور زندگی کن.
از این نظر، لامین یامال بیش از آنکه شبیه یک فوتبالیست سنتی باشد، شبیه یک پاپاستار است. او به همان دنیای نسلی تعلق دارد که خواننده و ترانهسرای آمریکایی سومبِر دارد؛ کسی که از ضبط در اتاق خوابش به صدر جدولها رسید، وقتی تیکتاک آهنگهایش را به سراسر دنیا رساند.
ظهور سومبِر بیشتر از تکنیک خواندن، مربوط به نگرش، حضور و هویت بود. جوانها خودشان را در سومبِر میبینند، همانطور که در لامین یامال.

شکستن قالبها
شبکههای اجتماعی این تغییر را سرعت دادهاند. جایی که مسی یک راز بود و رونالدو یک رقیب حسابشده برای جهان، لامین یامال بیواسطگی خام را عرضه میکند.
او هرچه بخواهد، هر زمان بخواهد منتشر میکند. او رقصها و لحظات شخصیاش را با جهان به اشتراک میگذارد و هواداران حس میکنند او را فراتر از زمین بازی میشناسند.
این شفافیت او را به بت جوانان کاتالان تبدیل کرده – نه به این دلیل که ارزشهای سنتی لاماسیا مثل فروتنی و سختکوشی را مجسم میکند، بلکه دقیقاً چون آنها را میشکند.
این وینگر نوجوان اسپانیا چیزی جهانیتر عرضه میکند. کاریزما، خودانگیختگی و جرقههای نبوغش – در زمین و بیرون زمین – با نسل جوانی در سراسر جهان سخن میگوید که دوباره از طریق او با فوتبال ارتباط برقرار میکنند.
«داشتن شخصیت به من کمک میکند زنده بمانم»
اگر نقش اجتماعی او نمادین باشد، روانشناسیاش عمق بیشتری میافزاید. لامین یامال بهشدت خودآگاه است.
او میداند که یک اعجوبه است و وانمود به چیز دیگری نمیکند. او مسئولیت را میپذیرد؛ از همین حالا ضربات آزاد، پنالتیها را میزند و پیراهن شماره ۱۰ بارسا را میپوشد. او میگوید: «داشتن شخصیت به من کمک میکند زنده بمانم.»
این استقامت فقط از استعداد نمیآید بلکه از خود زندگی نشئت میگیرد. او در محلهی کارگری روکا فوندا در ماتارو بزرگ شد؛ فرزند مهاجرانی از مراکش و گینه. مادربزرگش روزی پنهانی سوار اتوبوس شد تا به اسپانیا بیاید و مادرش با چندین شغل او را بزرگ کرد.
وقتی پدرش چاقو خورد، یامال فقط ۱۶ سال داشت. در لاماسیا ابتدا با جابهجایی اجتماعی مشکل داشت؛ از محیطی ساده وارد دنیایی نخبه شده بود. همهی اینها او را سختتر ساخت.
او اکنون میخواهد جبران کند. اولین کاری که با درآمدش کرد خرید خانهای بود که مادرش میخواست. او میگوید: «برای من، او ملکهی من است.» او به یاد میآورد که با وجود شیفتهای کاری دیرهنگام، مادرش همیشه به خانه میآمد تا برایش غذا بپزد.
و با وجود توجهها، او شهرت را با فاصله گرفتن میبیند. وقتی جشن تولدش تیتر خبرها شد، با خنده گفت: «آیا هیچ ۱۸ سالهای را میشناسید که بیرون برود و خبر نشود؟» انتقادها تا وقتی خوب بازی کند از او میگذرند. ترس واقعی او این است که به بلندپروازی خودش نرسد.
اما فوتبال راهی برای فروتن کردن دارد.
او تنها هشت دقیقه در نوکمپ قدیمی بازی کرد، قبل از بازسازیاش؛ یادآوری اینکه چه مسیر طولانی در پیش دارد.
و مهمتر اینکه بارسلونا نشان داده بدون او هم میتواند برنده شود، حتی وقتی مصدوم است. وابستگی به یامال («لامیندپندنثیا») که قبلاً نگرانشان میکرد، در حال محو شدن است؛ راشفورد، پدری و دیگران در بازیهای اخیر وقتی لازم بوده تیم را جلو بردهاند.
این برای باشگاه و بازیکن خبر خوبی است. این به یامال اجازه میدهد در دل یک جمع رشد کند، نه زیر فشار خفهکنندهی منجی بودن.
در زمین، او در حال تکامل است. کار دفاعیاش، شدت بازیاش، و دوئلهایش همگی رشد را نشان میدهند. هانسی فلیک و لوئیس د لا فوئنته هر دو او را به یک فوتبالیست کامل تبدیل میکنند.
«بازتعریف معنای ستاره بودن»
پس قدم بعدی چیست؟ سؤال این نیست که آیا یامال استعداد تسلط بر فوتبال را دارد – او دارد. پرسش این است که وقتی توپ طلا دفعهی بعد به او نرسد، وقتی نیمکتنشین شود، وقتی مصدومیت سراغش بیاید، یا وقتی نگاهها بیرحمانه شوند، چگونه واکنش نشان میدهد؟
اینها درسهای طبیعی در دوران جوانیاند، اما پسری را خواهند آزمود که همین حالا مثل یک مرد رفتار میکند.
واقعیت این است که ما در آغاز داستان ایستادهایم.
شکسپیر نوشت شب پیش از نبرد به اندازهی خود نبرد دراماتیک است: پر از انتظار، وعده و نمایش. دوران حرفهای لامین یامال امروز چنین احساسی دارد. او هنوز پادشاه فوتبال نیست، اما همین حالا مثل یک پادشاه روی صحنه قدم میزند.
اگر یاد بگیرد جاهطلبیاش را به استقامت بدل کند و از طوفانهای اجتنابناپذیر جان سالم به در ببرد، احتمالاً یک عصر تازه خواهد ساخت. عصری که نهتنها بارسلونا یا اسپانیا، بلکه کل فوتبال را تغییر خواهد داد و معنای ستاره بودن در قرن ۲۱ را بازتعریف خواهد کرد.